loading...
تذکر خطاهای ذهنی فلسفه و عرفان به روش عقل، تفکیک و مناظره
کریم حکیمی فرد بازدید : 284 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (1)

عارف و صوفی چه می گویند؟ یکی از کتاب های مهم و بسیار مفید جهت رفع خطاهای ذهنی است مطالعه این کتاب که مولف آن مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی است را به تمام دانش دوستان و پژوهشگران عرصه دین و دیانت و تعقل و منطق توصیه می نماییم

این کتاب به صورت منطقی مبانی فلسفی و عرفانی بخصوص وحدت وجود را به نقد کشیده است

کریم حکیمی فرد بازدید : 274 دوشنبه 29 مهر 1392 نظرات (13)
آقای امینی و تشکیک عامی!؟ - بخش دوم بحث علمی
در نوشتار قبلی، برخی تذکرات حاشیه ای "تشکیک عامی در اصطلاح عرفا" آمد و در این نوشتار به تذکرات علمی این بحث خواهیم پرداخت تا گامی در تصحیح اندیشه ها برداشته باشیم.

تذکرات علمی "تشکیک عامی در اصطلاح عرفا"

1-آقای امینی می نویسد:
"اینها نمی دانند که تشکیک عامی مشاء غیر از تشکیک عامی عرفاست و اشتراک آنها لفظی است"
تذکر: ادعای آقای امینی این است که: تشکیک عامی  بین مشاء و عرفا مشترک لفظی است.
اما ما نشان خواهیم داد فقط مشاء قایل به تشکیک عامی هستند نه عرفا؛ البته بهترین و مطمئن ترین راه برای آقای امینی این بود که قبل از نوشتن مطلبی، حضوری یا تلفنی به یک متخصص فن مثل استاد حسن زاده یا استاد جوادی آملی مراجعه می کرد و ادعا و استدلال خود را برای ایشان بیان می کرد تا راهنمایی شود و از اصرار بیهوده بر اشتباه خود دست می کشید ولی چون چنین نشد مجبوریم خطاهای استدلال ایشان را نشان دهیم تا خود متوجه نکته ضعف استدلالش بشود و آن را اصلاح کند.

2-آقای امینی چهار مقدمه بیان می کند (در متن اشتباها مقدمه چهارم و پنجم به جای مقدمه سوم و چهارم آمده است) و می نویسد:
"مقدمه اول : آیا لفظ تشکیک فارغ از عامی و خاصی در عرفان موجود است؟ پاسخ بله موجود است ..."
"مقدمه دوم : آیا لفظ تشکیک عامی در اصطلاح عرفا وارد شده است؟ پاسخ بله موجود است ..."
آقای امینی ادامه می دهد:
"مقدمه چهارم {ظاهرا مقدمه سوم است نه چهارم} اشتراک بین تشکیک عامی مشاء و تشکیک عامی عرفا چه اشتراکی است؟ پاسخ صرفا اشتراک لفظی است و لا غیر"
آقای امینی برای اثبات این ادعای خود می نویسد:
"کما اینکه استاد حسن زاده حفظه الله در کتاب شریف وحدت از دیدگاه عارف و حکیم صفحه 62 فرمودند : تشکیک در صحف کریمه مشایخ عرفان نیز معنون است و لکن با اصطلاح حکیم مشایی بلکه با تشکیک به نظر صاحب اسفار فقط اشراک لفظی دارد"
آقای امینی در آخرین مقدمه می نویسد:
"مقدمه پنجم {ظاهرا مقدمه چهارم است نه پنجم} تفاوت تشکیک عامی به اصطلاح مشاء و عرفا در چیست؟ تشکیک عامی به اصطلاح مشاء در حقایق متباینه است و به اصطلاح عرفا در وجود واحد ذات مظاهر"
آقای امینی در آخر نتیجه می گیرد:
"شما را به خدا کسی که هنوز نمی داند تشکیک عامی به اصطلاح عرفا با تشکیک عامی به اصطلاح مشاء با هم چه تفاوتی دارند و اصلا تعریفشان چیست آیا حق دارد خودش را عقل کل بداند و دیگران را افرادی با معلومات کم ..."

تذکر: امینی جان، ما نمی توانیم خود را قانع کنیم که عمدا محل نزاع را عوض می کنید لذا حکم به سهو می کنیم؛ شما باید توجه کنید که محل نزاع این نیست که "آیا تشکیک در عرفان موجود است یا نیست" بلکه محل نزاع این است که "آیا تشکیک عامی در عرفان موجود است یا نیست" و در واقع سوال این نیست که آیا عرفان وحدت وجود اطلاقی، تشکیک را قبول دارد یا ندارد بلکه سوال این است که آیا عرفان وحدت وجود اطلاقی، تشکیک عامی را قبول دارد یا ندارد؟
فرق بین این دو از زمین تا آسمان است.
ما هم قبول داریم و در نوشته های قبلی خود هم (در همین وبلاگ) ذکر کرده ایم عرفا قایل به تشکیک هستند و بلکه بالاتر از آن به آقای وکیلی و ... تذکر داده ایم که بین تشکیک عرفا با تشکیک فلاسفه خلط نکنید زیرا تشکیک فلسفی در وجودات است ولی تشکیک عرفانی در مظاهر وجود واحد (نه وجودات) است.
در نتیجه تشکیک را هم عرفا و هم فلاسفه صدرایی و هم فلاسفه مشایی قبول دارند؛ ولی آیا همه این سه گروه، تشکیک را به یک معنا می دانند؟
جواب قطعا منفی است. تشکیک عرفا تشکیک در مظاهر است و تشکیک صدرایی تشکیک در وجودات است و تشکیک مشایی تشکیک در صدق مفهوم بر مصادیق است. (تفصیل بحث را در جای خود بخوانید)
برخی برای جدا کردن این سه نوع تشکیک از یکدیگر اسم مخصوص برای هر کدام انتخاب کرده اند و تشکیک مشایی (تشکیک منطقی) را تشکیک عامی نام نهاده و تشکیک صدرایی (تشکیک فلسفی) را تشکیک خاصی و تشکیک عرفانی را اخصی یا ... (طبق اختلافی که هست) نام نهاده اند. البته برخی ظرافت های دیگری در بحث وجود دارد که الان جای طرح آن ها نیست و در جای خود شاید بیاید.
اما در این میان تا جایی که ما دیده ایم هیچ کسی تشکیک عرفا را تشکیک عامی نام ننهاده است (بر خلاف ادعای آقای امینی)
سعی می کنیم با مثالی مطلب را واضح تر کنیم:
کلمه "شیر" معانی متفاوتی دارد مثل شیر جنگل و شیر خوردنی و شیر آب؛ برای این که معنای این کلمه در جملات با معانی دیگر خلط نشود به جای کلمه تنهای "شیر" کلمه مرکب "شیر جنگل" یا "شیر خوردنی" یا "شیر آب" به کار برده می شود. این کلمه اضافه مثل "جنگل" یا "خوردنی" یا "آب" در کنار کلمه شیر، معنای شیر مورد نظر را مشخص می کند و (مثلا) کلمه مرکب شیر جنگل، اسم مخصوص برای حیوان درنده خواهد بود تا از اسم های دیگر شیر تمایز پیدا کند.
حال در کلمه تشکیک هم همین معنا را پیاده کنید:
کلمه "تشکیک" معانی متفاوتی دارد مثل تشکیک عامی و تشکیک خاصی و تشکیک اخصی؛ برای این که معنای این کلمه در جملات با معانی دیگر خلط نشود به جای کلمه تنهای "تشکیک" کلمه مرکب "تشکیک عامی" یا "تشکیک خاصی" یا "تشکیک اخصی" به کار برده می شود. این کلمه اضافه مثل "عامی" یا "خاصی" یا "اخصی" در کنار کلمه تشکیک، معنای تشکیک مورد نظر را مشخص می کند و (مثلا) کلمه مرکب تشکیک عامی اسم مخصوص برای معنای مورد نظر خواهد بود تا از اسم های دیگر تشکیک تمایز پیدا کند.
نتیجه: کلمه تشکیک همانند کلمه شیر مشترک لفظی است یعنی معانی متفاوتی دارد که این نکته محل بحث نیست بلکه سوال این است آیا (مثلا) کلمه شیر جنگل مشترک لفظی است یعنی معانی متفاوتی دارد یا نه؟ و (در محل نزاع) آیا کلمه تشکیک عامی مشترک لفظی است یعنی معانی متفاوتی دارد یا نه؟
اما آقای امینی بین این دو کلمه (یعنی تشکیک و تشکیک عامی) خلط کرده است پس اصلاح شود.
امینی جان، استاد حسن زاده می گوید:
"تشکیک در صحف کریمه مشایخ عرفان نیز معنون است و لکن با اصطلاح حکیم مشایی بلکه با تشکیک به نظر صاحب اسفار فقط اشراک {اشتراک} لفظی دارد"
استاد حسن زاده نمی گوید:
"تشکیک عامی در صحف کریمه مشایخ عرفان نیز معنون است و ... با تشکیک به نظر صاحب اسفار فقط اشتراک لفظی دارد"
در نتیجه اگر بین این دو کلمه تفکیک کنید خطای شما رفع خواهد شد.

نتیجه: تشکیک مشترک لفظی هست ولی تشکیک عامی مشترک لفظی نیست. آقای امینی با قبول اشتراک لفظی تشکیک (نه تشکیک عامی) بین مشاء و عرفا نتیجه گرفته است تشکیک عامی بین مشاء و عرفا مشترک لفظی است؛ و این خطای ذهنی بسیار بزرگی است که باید اصلاح شود.

3- حال که محل نزاع واضح شد به ادعای آقای امینی دقت می کنیم ایشان می نویسد:
"اینها نمی دانند که تشکیک عامی مشاء غیر از تشکیک عامی عرفاست و اشتراک آنها لفظی است"
تذکر: پس محل نزاع ما با آقای امینی این است که آیا عرفا هم قایل به تشکیک عامی هستند یا نیستند؟ اگر عرفا هم همانند مشاء قایل به تشکیک عامی باشند دو حالت داریم یا همان معنایی را که مشایین می گویند عرفا هم قایل هستند یا معنای دیگری غیر از آن معنا را قایل هستند؛ آنچه آقای امینی ادعا کرده است این است که اشتراک آنها لفظی است و در نتیجه معنای دیگری غیر از معنای مشاء دارد.
نتیجه: آقای امینی باید دو مطلب را اثبات کند:
الف- اصطلاح "تشکیک عامی" در معنای دومی غیر از معنای مشایی به کار می رود
ب- عرفا که قایل به تشکیک در مظاهر هستند همانند مشایین همان اصطلاح "تشکیک عامی" را برای تشکیک مورد نظر خود به کار می برند. یعنی اشتراک در لفظ "تشکیک عامی" را باید اثبات کند.

توجه: گذشت که عرفا قایل به تشکیک در مظاهر هستند و اسم این نوع تشکیک را تشکیک اخصی یا ... گذاشته اند ولی هیچ کدام اصطلاح "تشکیک عامی" را برای معنای مورد نظر خود به کار نبرده اند و تشکیک عامی هیچ ربطی به عرفا ندارد. همه می دانیم که اصطلاحات هر علم را باید از اهل همان علم اخذ کرد و آنچه شایع و رایج است تشکیک عامی ظهور در معنای خاص مشایین دارد لاغیر و تشکیک عامی ربطی به تشکیک در مظاهر ندارد و کسانی که غیر از این نظر دارند خروج از اصطلاحات قوم دارند که نیازمند اصلاح است.
توجه: نادرستی دلیل آقای امینی را هم تذکر دادیم که ایشان بین کلمه تشکیک و کلمه تشکیک عامی خلط کرده است؛ و سهو کرده است و از مقدمه صحیح، نتیجه ای ناصحیح گرفته است و گفته است: چون کلمه تشکیک بین مشاء و عرفا مشترک لفظی است (مقدمه) پس کلمه تشکیک عامی هم بین این دو گروه مشترک لفظی است (نتیجه).

4-اما آقای امینی کلام ما را قبول ندارد و می نویسد:
"مقدمه دوم : آیا لفظ تشکیک عامی در اصطلاح عرفا وارد شده است؟ پاسخ بله موجود است"
اما آقای امینی چرا و به چه دلیلی تشکیک عامی را به عرفا نسبت می دهد؟ ایشان برای اثبات مدعای خود دلیل ذیل را می آورد:
"استاد حسن زاده در کتاب شریف منطق منظومه به نقل از ملاهادی سبزواری کاملا اصطلاح تشکیک عامی عرفا را توضیح می دهند ... اما عبارت ملا هادی در تشکیک عامی :
ثم لا یخفى علیک ان التشکیک بالمعنى المذکور العامى راجع فى الحقیقة الى التواطى. و قد راینا نقل کلام المتأله السبزوارى فى المقام مناسبا لکونه متضمنا لنحوى التشکیک و بیان مرجع التشکیک العامى الى التواطى و فوائد اخرى. قال: قدس سره فى الغوص المذکور:
الحاصل ان الکلى ان لم یکن فیه التفاوت فهو متواط کالبیاض الصادق على بیاض هذا الثلج و ذاک الثلج و ذلک الثلج، و ان کان فیه التفاوت فان کان بامور زائدة من القوابل و العوارض فهو المشکک بالتشکیک العام کنور الشمس الصادق على الضیاء و نور القمر و الاظلال و هذا یسمى مشککا اذ فیه التفاوت. و عاما اذ کون الکلى فیه التفاوت یشمل هذا و الخاصى. و لکن مرجع هذا التشکیک الى التواطى اذ التفاوت بالزوائد ففى هذه الانوار یرجع الشدة و الضعف و العلیة و المعلولیة الى وجودها لا الى ماهیتها. و ان کان فیه التفاوت و بنفسه التفاوت بان یکون لنفس الحقیقة عرض عریض و فى ذاته و بذاته التمام و النقصان فهو المشکک بالتشکیک الخاصى. و النور الحقیقى عند الشیخ الاشراقى هکذا. و عند المحققین من الحکماء حقیقة الوجود هکذا اذ لها درجات متفاضلة فى الکمال. انتهى.
بیان: یعنى کما ان الانسان مثلا یصدق على افراده متواطئا، و التفاوت فیها بالامور الزائدة التى هى عوارض مشخصة او مصنفة، فکذلک نور الشمس صادق على الضیاء و هو الاصلى الذاتى الذى غیر مکتسب، و على نور القمر المکتسب، قال عز من قائل: هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً (یونس 6). و على الاظلال ایضا و التفاوت فیها بالزوائد. و المراد بالزوائد هیهنا الوجودات المتفاوتة شدة و ضعفا و علیة و معلولیة العارضة على ماهیة النور ذهنا: فقوله ( [: ففى هذه الانوار] (متفرع على قوله ( [: و لکن مرجع هذا التشکیک الى التواطى اذا التفاوت بالزوائد] (و المراد من هذه الانوار هو نور الشمس و القمر و الاظلال. ثم مراد الشیخ الاشراقى من النور الحقیقى هو حقیقة الوجود عند المحققین من الحکماء، و اختلاف التعبیر مجرد اصطلاح و الشیخ ابدع اصطلاحات اخرى فى قبال اصطلاحات المشاء کما هو دیدنه المعروف الظاهر من کتبه سیما کتابه حکمة الاشراق."

توجه: کل متنی که آقای امینی ذیل عنوان " اما عبارت ملا هادی در تشکیک عامی :" آورده است از آن ملا هادی نیست بلکه فقط "الحاصل ان الکلى ان لم یکن فیه التفاوت فهو متواط ... و عند المحققین من الحکماء حقیقة الوجود هکذا اذ لها درجات متفاضلة فى الکمال." از آن ملا هادی است که در آدرس  شرح المنظومة، ج‏1، ص 126 آمده است؛ پس اشتباه نوشتاری اصلاح شود.
تذکر: ملا هادی در مقام بیان فرق بین دو نوع کلی است که با عنوان "غوص في المتواطي و المشكك" شروع می شود و در آن بیان می شود که یکی از اقسام کلی، کلی مشکک است و این تشکیک و اختلاف اگر "بامور زائدة من القوابل و العوارض" باشد همان تشکیک عامی است (که مشایین آن را قبول دارند و این تشکیک هیچ ربطی به عرفا ندارد).
نتیجه: "تشکیک عامی" در این متن آمده است ولی هیچ ربطی به عرفا ندارد بلکه مربوط به همان تشکیک مشایین است؛ استاد حسن زاده در این متن، اصطلاح تشکیک عامی را توضیح می دهند (که همان تشکیک عامی مشایین است) نه اصطلاح تشکیک عامی عرفا را؛ پس دلیل آقای امینی هیچ چیزی را به نفع ایشان اثبات نمی کند.
توجه: شاید چون استاد حسن زاده این نوع تشکیک را بیان کرده است آقای امینی تصور کرده است که عرفا هم همین نوع تشکیک را قبول دارند!!!؟؟؟ یعنی چون این نوع تشکیک در بیان عارفی مثل استاد حسن زاده وجود دارد آقای امینی نتیجه می گیرد که این تشکیک همان تشکیک مورد قبول عرفا هست!!!؟؟؟
آقای امینی متن درستی آورده است ولی از آن متن، نتیجه نادرست گرفته است. این همانند آن است که کسی حرف های توصیفی استاد جوادی آملی در مورد تفکیکیان را از کتابش بیاورد و بعد ادعا کند که استاد هم تفکیکی است. در جواب این شخص باید گفت استاد در مقام توصیف کلام تفکیکیان بوده است نه این که خودش هم آن حرف ها را قبول دارد؛ و در جواب آقای امینی هم باید گفت استاد حسن زاده در مقام توصیف کلام مشایین در بحث تشکیک عامی بوده است نه این که تشکیک مورد نظر آن ها را در عرفان هم قبول دارد.
تذکر: اگر آقای امینی چنین تصوری کرده است باید دقت کند که این تشکیک همان خصوصیات تشکیک مشایین است پس یک نوع تشکیک هست نه دو نوع تشکیک تا اشتراک لفظی لازم آید و از طرف دیگر تشکیک در مظاهر در این نوع تشکیک معنا ندارد در حالی که عرفا قایل به تشکیک در مظاهر هستند نه تشکیک ناشی از عوارض و زواید.
از طرف دیگر فقط تشکیک مشایین است که بازگشت به تواطی دارد نه تشکیک عرفا؛ پس همه این قراین نشان از این دارد که آقای امینی در فهم متون فلسفی دچار خطا شده است و این هم به خاطر خود خوانی و عدم مراجعه و عدم آموزش از استاد فن است.
توصیه اکید: امینی جان؛ قبل از هر اظهار نظر مثبت یا منفی در مورد این نوشتار لطفا با یکی از اساتید فن مثل استاد حسن زاده آملی یا استاد جوادی آملی یا ... تماس مستقیم (ولو تلفنی) داشته باش و با ایشان مطلب را مطرح کن تا اگر ما را به چشم دشمن نگاه می کنی لااقل توسط اساتید فن، سهو خود را اصلاح کنی؛ ما هیچ غرضی جز اصلاح اندیشه نداریم چه اصلاح توسط تذکرات ما باشد چه توسط فلاسفه و عرفا.
برای نمونه به متن استاد جوادی آملی دقت کنید:
"در آنجا که ما به الاتحاد و ما به الاختلاف به دو امر جدای از یکدیگر بازگشت می نماید حمل مفهوم واحد بر مصادیق، تنها به لحاظ ما به الاتحاد بوده و از قبیل حمل به تواطؤ است نه تشکیک، و چون افراد ساده اندیش این گونه از موارد را تشکیک می پندارند به آن تشکیک عامی نیز می گویند." (رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، ج۱، بخش ۱، ص۲۵۸).

5-آقای امینی برای اثبات آخرین مقدمه اش می نویسد:
"استاد حسن زاده حفظه الله هر سه قسم تشکیک عامی مشاء و خاصی فلاسفه و عامی عرفا خوب تعریف فرموده و تفاوت بین آنها را بیان می کنند ایشان در کتاب شریف الجعل و العمل الضابط فی الرابطی و الرابط و قصیدة ینبوع الحیاة 28 می فرمایند : فان قلت: ما الفرق بین التشکیک الذى ذهب الیه المشائون و بین الذى ذهب الیه صاحب الاسفار؟ قلت: التشکیک عند صدر المتالهین هو التفاوت التشکیکى فى الحقیقة الواحدة، و عندهم التفاوت التشکیکى فى المطلق الخارج المحمول اى الخارج من صمیم الشى ء ثم المحمول علیه، و المحمولات حقائق متبائنة عندهم، و اما عنده فالمحمولات حقیقة واحدة متفاوتة بالکمال و النقص الجامع بین انواع التشکیک الستة. و بعبارة اخرى التشکیک على مذهب المشاء تشکیک عامى‏، و على‏ مذهب المولى الصدراء تشکیک خاصى‏ .... و ان قلت: ما الفرق بین التشکیک الذى ذهب الیه صاحب الاسفار و بین ما ذهب الیه ارباب العرفان؟ قلت: الوجود عنده حقیقة واحدة ذات مراتب، و عندهم حقیقة واحدة ذات مظاهر بل واحد شخصى له مظاهر فالتشکیک عندهم بلحاظ سعة المظاهر و ضیقها. و قد نطق صاحب الاسفار ایضا فى مرحلة العلة و المعلول منه بمنطقهم الصواب.
و یا در کتاب شریف وحدت از دیدگاه عارف و حکیم کتاب صفحه 61 چنین ذکر می کنند :
خلاصه این که به رای مشاء تشکیک در حقائق متباینه موجودات است و به نظر صاحب اسفار در حقیقت وحده ذات مراتب و در مشهد عارف در حقیقت واحده شخصیه ذات مظاهر"

تذکر: امینی جان کلمه حقی گفتی ولی نتیجه نادرست گرفتی؛ متن درست است ولی ادعای شما را اثبات نمی کند هیچ کجای این متن تشکیک عامی را برای عرفا اثبات نمی کند و تشکیک مورد نظر عرفا اسمش یا تشکیک اخصی است یا ...؛ ولی هیچ کس اسم این نوع تشکیک را تشکیک عامی نگذاشته است. دلیل شما از اثبات ادعایتان عاجز است؛ لطفا ادعای نادرست خود را بر متن تحمیل نکنید.

نتیجه نهایی:
آقای امینی سهوا دو خطای بزرگ دارد که اگر این دو خطا اصلاح شود نتیجه ای که بر اساس این دو خطا گرفته است اصلاح خواهد شد این دو خطا چنین است:
الف) ایشان بین کلمه تشکیک و کلمه تشکیک عامی خلط کرده است و از مقدمه صحیح، نتیجه ای ناصحیح گرفته است و گفته است: چون کلمه تشکیک بین مشاء و عرفا مشترک لفظی است (مقدمه صحیح) پس کلمه تشکیک عامی هم بین این دو گروه مشترک لفظی است (نتیجه نادرست).
ب) ایشان همان تشکیک مشایین را به عرفا نسبت داده است تا بدین وسیله بتواند استعمال کلمه تشکیک عامی را برای عرفا اثبات کند ولی دقت نکرده است که این تشکیک را عرفا قبول ندارند و تشکیک عرفا تشکیک در مظاهر است و این دو تشکیک (تشکیک مشایی و تشکیک عرفا) فقط در تشکیک مشترکند نه در محتوا و نه در لفظ تشکیک عامی؛ و از طرف دیگر معنایی از تشکیک را که عرفا قبول دارند (که تشکیک در مظاهر است) آورده و آن معنا را، به لفظ تشکیک عامی  (که قبلا اسمش را با محتوای مشایی به عرفا نسبت داده بود) مربوط دانسته است. یعنی دو خطای ذهنی در همین جا اتفاق افتاده است اول لفظ تشکیک عامی را با همان محتوا و معنای مشایی به عرفا نسبت داده است سپس معنا و محتوای همین لفظ را عوض کرده و معنای دیگری برای لفظ تشکیک عامی نسبت داده است و هر دو این کارها خطا بوده است که نیازمند اصلاح است.
توجه: در واقع ریشه خطای الف هم، خطای ب است یعنی آقای امینی چون خطای ب را مرتکب شده است لذا تصور کرده است که مراد از تشکیک همان تشکیک عامی است یعنی ایشان بر پایه خطای ب استدلال کرده و نتیجه گرفته است که تشکیک بین مشاء و عرفا مشترک لفظی است پس تشکیک عامی هم بین این دو مشترک لفظی است.
نتیجه ای که آقای امینی بر اساس این خطاها گرفته بود این بود که:
"اینها نمی دانند که تشکیک عامی مشاء غیر از تشکیک عامی عرفاست و اشتراک آنها لفظی است"
و حال بعد از اصلاح خطاهای ذکر شده، باید به این نتیجه برسد که:
تشکیک عامی مخصوص مشایین است و هیچ ربطی به عرفا ندارد.

سخن پایانی
امینی جان، سهو ممکن است از هر کسی سر بزند حتی از بزرگانی مثل استاد جوادی آملی و استاد حسن زاده و ... ؛ نا چه رسد به من و تو؛ اگر ما هم سهوی داشتیم دوست داریم آن را تذکر دهید تا اصلاح کنیم.
امینی جان، ما همچنان منتظر جواب شما به "تشبیه در اصالت وجود" (در حالی که متون دینی هر گونه تشبیهی را نفی می کنند)، و بحث "تعارض ضرورت علی با اختیار" خواهیم ماند تا اگر در این مباحث اشتباهی کرده ایم آن را تذکر دهید تا اصلاح کنیم؛ ولی اگر مطالب ما را حق یافتید آن را علنی اعلام کنید تا دیگران هم از راه خطای خود برگردند و اندیشه خود را اصلاح کنند. و همچنین اگر بحث وحدت وجود اطلاقی را نادرست می دانید آن را هم اعلام کنید ولی اگر آن را مطلب صحیحی می دانید معنای مورد نظر خود را (از بین معانی متفاوتی که ما قبلا اشاره کرده ایم) بیان کنید تا بر اساس مبنای شما بحث تکمیل شود.
منتظر خواهیم ماند
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ... تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (المائده 2)

کریم حکیمی فرد بازدید : 262 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (3)

آقای امینی و تشکیک عامی!؟ - بخش اول حواشی

 

نوشتار "تشکیک عامی در اصطلاح عرفا" در وبلاگ عرفان شیعی منتشر شده است. ما برخی کلمات آقای امینی را آورده و تذکراتی ارایه خواهیم داد.

 

اول مسایل حاشیه‌ای:

1-آقای امینی می‌نویسد:

"فردی مسمی به حکیمی در مورد تشکیک عامی عرفا حرف هایی را در وبلاگش قرار داده است که به قول گفتنی جز رسوایی چیزی نصیبش نشد ... ایشان متاسفانه برای فهم اصطلاح تشکیک عامی به مطالعه بعضی  کتب مصطلحات فلسفه پرداخته اند و دچار خطای فاحش ذهنی شده اند و نتیجه می گیرند که تشکیک عامی مربوط به مشاء بوده و ارتباطی با تشکیک عامی عرفاء ندارد"

"آقای حکیمی از این حقیر واژه تشکیک عامی را شنید سپس برای فهم آن سراغ بعضی کتب فلسفی و مصطلحات فلسفی رفت بعد هم تشکیک عامی را حسب آن کتاب معنا کرد و آخر فریاد شوق که ایشان مچ حقیر را گرفته است در وبلاگ شان سر داد"

و آقای امینی در انتها می نویسد:

"این حقیر همانطور که از قبل گفته بودم آقای حکیمی را فردی تحصیل کرده نمی دانم و ایشان در حدی نیستند که حتی بتوان با ایشان بحثی علمی داشت و خدا شاهد است این حقیر نسبت به مناظره با ایشان خیلی تواضع کردم کما اینکه بهترین گواه حقیر همین یک بحث ساده بود که نه خودش بلد بود و ... پیشنهاد این حقیر به آقای حکیمی این است که شما فعلا به یادگیری مباحث عرفان و فلسفه در نزد یک استاد مسلم بپردازید سپس وارد مباحث عرفان شوید"

 

تذکر: امینی جان، بنده تعریف تشکیک عامی را حدود 20 سال پیش (در دوران تحصیل) از استاد بدایه و نهایه خود استاد رضایی تهرانی یاد گرفته‌ام (اگر باور ندارید از سایت آقای وکیلی شماره استاد رضایی تهرانی را گرفته و از استاد سوال کنید تا بدون علم و تنها بر اساس ظن (که اساس کار شماست) حکم صادر نکنید)؛ پس اگر تقدم زمانی حسنی باشد (که نیست) این حسن از آن ماست نه شما.

امینی جان، ما به حد کافی فهم درستی از معنای تشکیک عامی داریم ما سراغ بعضی کتب فلسفی و مصطلحات فلسفی نرفتیم که معنای آن را فهم کنیم بلکه برای این به سراغ این کتاب ها رفتیم تا شما را که آشنایی با این واژه ندارید را مستندا راهنمایی کنیم.

امینی جان، ما از ضعف شما نه تنها خوشحال نمی شویم بلکه به شدت ناراحت می شویم ما دوست داریم همه انسان ها راه مستقیم را پیدا کنند. وقتی می بینیم کسانی از عرفان اصطلاحی دفاع می کنند که حتی در مقدمات آن ضعف فاحش دارند وظیفه سنگین خود را سنگین تر می یابیم.

امینی جان، ما مچ شما را نگرفتیم ما فقط می خواهیم دو عیب بزرگ شما را به خودتان تذکر دهیم تا اصلاح کنید:

الف) ناآشنایی با اصطلاحات اولیه فلسفه و عرفان که ناشی از خود خوانی متون مغلق و سنگین فلسفی و عرفانی و عدم مراجعه و عدم تعلم از اساتید فن است.

ب) تکبر و خود پسندی آشکار بدون پایه و اساس

تذکر: امینی جان، ما می توانستیم همه ضعف های شما را به صورت خصوصی هم اعلام بکنیم ولی به دو دلیل این کار ممکن نشد:

الف) چه بسیار کسانی که کلمات شما را باور کرده و همانند شما در این وادی نادرست وارد شده اند لازم است این افراد به طور علنی از این خطاهای پایه ای شما آگاه شوند تا از راه نادرست بازگردانده شوند.

ب) تکبر و غرور کاذب که گریبانگیر اکثر مدافعان روش فلسفی و عرفانی می شود و باعث می شود سخنان بدون علم بر زبان جاری کنند در کلمات شما موج می زند (این را در عمل و در نوشتارهای خود اثبات کرده اید) لذا امید به اصلاح را در شما تضعیف می کند و بلکه موجب نگرانی از سوء استفاده از ارسال مطلب به صورت خصوصی می شود.

 

نتیجه: این دلایل باعث تذکر علنی ضعف های شما شده است. ما هر چند می دانیم نقد علنی موجب برداشت هتک حرمت طرف مخالف خواهد شد ولی این را هم باور داریم که اگر طرف مخالف، تقوای واقعی (نه صوری) داشته باشد وقتی سخن حقی به او رسید و متوجه اشتباه خود شد نه تنها از حرف خود بر می گردد بلکه به صورت علنی هم این اشتباه خود را منتشر می کند تا کسانی که از طریق او و نوشته های او از راه حق منحرف شده بودند به خود آمده و خود را اصلاح کنند.

امینی جان، ما در صدد تخریب شخصیت شما نیستیم ولی در صدد تخریب عقاید باطل و غرور کاذب شما هستیم این بیماری ها باید درمان شود ولو به بهای صدمه مختصری به شخصیت شما. هر بیماری با دارویی درمان می شود که خود موجب آسیب زدن به فرد می شود ما عوارض این داروها را می دانیم ولی چاره ای جز به کار بردن داروهای عوارض دار برای ما نگذاشته اید.

توجه: وقتی آقای امینی (در صوت منتشر کرده در وبلاگش) برای وحدت وجود، به کاربرد کلمه نفس در مورد خداوند و انسان و ... استدلال می کند (که خود این استدلال نشانه عدم توجه به استعمالات کلام عرب است) و مخالفان را احمق می نامد (البته از زبان استاد حسن زاده آملی) باید بداند که درمان این امراض، به داروهایی خاص نیاز دارد.

امینی جان، تواضع این نیست که وزن خود را برای مسابقه کشتی 200 کیلو معرفی کرده و بعد با تواضع به 150 کیلو رضایت دهید در حالی که بعد از توزین معلوم شود فقط 70 کیلو وزن داشتی. این میزان است که وزن هر شخص را معین می کند و میزان تشخیص علم هم، اهل فن آن علم هستند نه ادعاهای منم منم.

امینی جان، ما پیشنهاد شما (یادگیری مباحث عرفان و فلسفه در نزد یک استاد مسلم) را 25 سال پیش به خود پیشنهاد دادیم و نزد اهل فن و متخصصین آموزش دیدیم پس ما تحصیل کرده هستیم چه شما خوشتان بیاید چه نیاید؛ برای دیدن مدارک ما به حوزه علمیه مشهد مقدس و دفتر تبلیغات و ... مراجعه کنید.

شما هم به جای خود خوانی متون فلسفی، مثل ما پیش متخصص درس بگیرید تا دچار خطای در فهم و در نتیجه خود معیاری و خود بزرگ بینی نشوید.

امینی جان، ما خود را عقل کل نمی دانیم ولی بر اساس علم اندکی که داریم سعی کرده ایم وظیفه خود در اصلاح دیگران را هم انجام داده باشیم لذا مجبوریم خطاهای مدافعان فلسفه و عرفان را تذکر دهیم. ما دوست داشتیم این تذکرات، به طور خصوصی صورت گیرد ولی فعلا ما را مجبور به تذکر علنی کرده اند.

 

2-آقای امینی می نویسد:

"وبلاگ این حقیر ... که ارایه کننده جهان بینی مبتنی بر تعالیم اهلبیت عصمت و طهارت است"

تذکر: امینی جان، اول معنای اهل بیت روشن شود؛ مراد شما از اهل بیت کیست و چیست!؟ از نظر ما جهان بینی مبتنی بر تعالیم اهلبیت عصمت و طهارت در کتب کلامی و روایی و ... موجود است نه در مسلک فلاسفه و عرفای اصطلاحی که تعارض این دو با تعالیم اهلبیت عصمت و طهارت برای اهل فن اظهر من الشمس است. ما حداقل دو مورد از تعارض صددرصد این دو مسلک با تعالیم اهلبیت عصمت و طهارت را در وبلاگمان آورده ایم چرا آن دو را جواب علمی نمی دهید!!!؟؟؟ آیا با بزرگ کردن حاشیه ها و کاربرد خطابه به جای برهان سعی دارید از بحث علمی فرار کنید!!!؟؟؟ بحث "تشبیه در اصالت وجود" در حالی که متون دینی هر گونه تشبیهی را نفی می کنند، و بحث "تعارض ضرورت علی با اختیار" که اختیار اساس دینداری است در وبلاگ ما موجود است ما همچنان باز هم منتظر جواب، یا اعتراف به تعارض این دو با تعالیم اهلبیت عصمت و طهارت و جدا شدن شما از مسلک فلسفی و عرفان اصطلاحی خواهیم ماند.

البته سکوت معنادار مدافعان فلسفه و عرفان، خود بهترین اقرار به عجز از جواب علمی به این موضوعات و اقرار به تعارض اصالت وجود (که یکی از پایه های اصلی وحدت وجود است) و قاعده ضرورت علی (که یکی از پایه های اصلی قول به قدم عالم و ... است) با متون شیعی است.

 

3- آقای امینی می نویسد:

"اما اینکه گفتند این حقیر به علماء حسن ظن دارم واقعا همینطور است و مکتب اهلبیت ع همین را به طالبان معرفت سفارش می کنند ... بد به حال آنان که سوء ظن به علماء دارند"

تذکر: امینی جان، ما نه تنها به علما بلکه طبق سفارش دین به تمام مسلمانان حسن ظن داریم البته تا زمانی که خود علنا به مطلبی اقرار و بلکه اصرار بر آن نکنند. وقتی استاد حسن زاده خود با کمال صراحت از وحدت وجود اطلاقی دفاع می کند شما با حرف گذاشتن دهان استاد می خواهید به کجا برسید!؟ ما به علما سوء ظن نداریم و بلکه به تمام مسلمین حسن ظن داریم ولی وقتی کسی به مطلبی اصرار کند و صریحا حرف خود را بیان کند یقین به جای حسن ظن خواهد نشست و ما یقین خود را با شک و ظن و حسن ظن و ... نخواهیم شکست.

اکثر کتب استاد حسن زاده در تبیین و ترویج و دفاع از وحدت وجود اطلاقی است؛ حال شما می خواهید ما بگوییم استاد از وحدت وجود اطلاقی دفاع نمی کند یا بگوییم این سخن (وحدت وجود اطلاقی) مطلبی حق است!!!؟؟؟

ما دو یقین داریم:

الف-استاد از وحدت وجود اطلاقی دفاع می کند

ب- وحدت وجود اطلاقی غیر برهانی و بلکه خردستیز و لذا باطل است

شما یکی از این دو یقین ما را باطل کنید.

 

4-آقای امینی می نویسد:

"ایشان توهین را مقدم بر دلیل خود کرده اند سزاوار بود ابتدا ادله خود را ذکر می کردند سپس توهین می کردند"

امینی جان، اول ابن که ما توهین نکردیم ادعای خود را طرح کردیم که خطای شما در فهم معنای تشکیک عامی است؛ شما عرفان وحدت وجودی خود را مبتنی بر "قول عرفا به تشکیک عامی" کرده اید پس ما هم باید صریحا نشان دهیم این ادعای شما نادرست است لذا صریحا ادعای "عدم ربط تشکیک عامی به عرفا" را طرح کردیم تا ابطال آن هم صریحا در دید همگان و شما قرار گیرد زیرا ادعا باید صریح و روشن باشد تا قابلیت فهم و اصلاح پیدا کند؛ و حتما می دانید ادعای صریح و روشن توهین نیست زیرا کل بحث وحدت وجود شما وابسته به این بحث است؛ و دوم این که تقدم ادعا بر دلیل هم روشن است اول ادعا باید معلوم شود تا دلیل اثبات آن در پی بیاید.

این ادعا هم برای تخریب نبوده است برای این بوده است که نشان دهیم که وحدت وجود اطلاقی (که استاد حسن زاده آملی از آن دفاع می کند) با این نوع تشکیک ادعایی آقای امینی (تشکیک عامی) سازش ندارد لذا یا فهم نادرستی از معنای تشکیک عامی وجود دارد یا حاصل طرحی نو است؛ و همچنین می خواستیم نشان دهیم آقای امینی پایه‌های متضادی را برای وحدت وجود برگزیده است که قابلیت جمع با یکدیگر را ندارند. ایشان از یک طرف ادعای عرفان شیعی را دارد و از طرف دیگر خود را از شاگردان و مدافعان استاد حسن زاده (که قایل به وحدت وجود اطلاقی است) می داند. وحدت وجود اطلاقی بر پایه تشبیه اصالت وجودی بالا آمده و به عینیت می رسد در حالی که متون شیعی به شدت از هر گونه تشبیهی نفی کرده اند؛ چگونه دو قول متناقض را جمع می کنید!!!؟؟؟ آیا راهی به جز تحریف معانی کلمات و... !!!؟؟؟

اما آقای امینی در جواب نوشت:

"در این نوشتار مشخص خواهیم که{کرد} که اصطلاح تشکیک عامی در بیانات استاد وارد شده است و ما قصد نداریم طرحی نو دراندازیم"

 

"آقای امینی و تشکیک عامی!؟ - بخش دوم بحث علمی" را در نوشتار بعدی بخوانید

کریم حکیمی فرد بازدید : 399 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (6)

طبق وعده‌ای که به آقای امینی داده بودیم بعد از بیان برخی مقدمات، بالاخره به مرحله بررسی نظر آقای امینی در موضوع وحدت وجود هم رسیدیم. در این نوشتار با استفاده از نوشته‌های وبلاگ ایشان و کلمات خودشان در مناظره‌ای که با آقای میلانی داشتند به بررسی و نقد نظر خواهیم پرداخت.

 

وحدت وجود در نگاه آقای امینی!؟

 

همانطور که در نوشتارهای قبلی گذشت وحدت وجود از کلمات مشترک است و معانی متفاوتی دارد برخی از آن معانی درست و برخی دیگر نادرست است؛ اما آقای امینی به کدام یک از معانی وحدت وجود دلبستگی دارد؟

با مراجعه به کلمات و وبلاگ ایشان به این مطالب برمی‌خوریم:

1-"... چون عرفا می‌گویند تشکیک عامی فلاسفه می‌گویند تشکیک خاصی..."     بخش اول مناظره دقیقه 20 به بعد

2-"... خلط نکنید بین تشکیک عامی که مال عرفاست و تشکیک خاصی که مال فلاسفه است..."    بخش دوم مناظره دقیقه 15 به بعد

3-" تشكيك از مباحث مهم علم شريف منطق است (البته استاد اعتقاد دارند كسي كه منطق مناسب با حكمت صدرايي را نخواند نمي تواند فلسه صدرايي را متوجه شود) بحث تشكيك در مباحث عامه وجود در فلسفه كه موضوعاتشان مساوي با محمولاتشان است نقش كليدي دارد تشكيك عامي در كنار تشكيك خاصي از اقسام تشكيك است با اين تفاوت كه در تشكيك خاصي امتياز در همان نحو اشتراك است ولي در تشكيك عامي امتياز در عوارض مشخصه است لذا بازگشت تشكيك عامي در واقع به تواطء است اما نه كامل يعني تفاوت در ناحيه عوارض مشخصه موجود است اين نحو تشكيك همان پايه و اساس وحدت وجود است"     بخش نظرات ياداشت قسمت اول مناظره

4-"استاد در 10 دقيقه اول يكي از مهمترين مباحث علم عرفان يعني تشكيك عامي را پرسيدند و آقاي ميلاني جواب ندادند بعد كه با اصرار استاد مواجه شدند اشتباه غلط دادند و گفتند تشكيك عامي تشكيكي است كه عوام مي فهمند حال شما خود قضاوت كنيد كسي كه ابتدايي ترين و مهمترين سوال عرفاني را بلد نيست بارها استاد را متهم به كفر كردند"    بخش نظرات ياداشت قسمت اول مناظره

5- "ابتدا اقسام وحدت وجود را از کلمات نوريه حضرت استاد حسن زاده بيان مي کنم سپس اقسام وحدت شخصيه توضيح مي دهم فاقول و الله المستعان

تفسير اول از وحدت وجود
اول آنكه مراد از وحدت، وحدت شخصيه باشد و مقصود اين باشد كه حضرت واجب بالذات شخص واحد منحصر به فرد در وجود است و براى وجود و مفهوم هستى مصداق ديگرى نيست و موجودات بسيار از سماء و ارض و جماد و نبات و حيوان و نفس و عقل كه در عالم امكان مشهود هستند همه خيالات همان واجب الوجود مي‌‏باشند و در واقع چيز ديگر نيستند مانند آب دريا كه به صورت موجهاى گوناگون از بزرگ و كوچك و بلند و پست برمى آيد و در حقيقت شخص آب دريا و موجهاى آن يك حقيقت و يك فرد آب بيش نيست بلى كثرت موجها و هم را به گمراهى و ضلال برده و انسان خيال مى‌كند موج غير از آب است‏.

اين تفسير غلط محض و بيهوده است زيرا كه علاوه بر اين كه اين معنى منافى صريح شرع انور و كفر است و مرجع آن به انكار واجب بالذات و نفى مقام شامخ احديت است مخالف با قواعد عقليه است و همه اوضاع مسلمه در علم حكمت را كه عليت حق و معلوليت ممكنات و حاجت ممكن به واجب و سائر اوضاع علمى را بر هم ريخته و اساس خداپرستى و بندگى را منهدم مى‏نمايد و هم مخالف با حس است زيرا كه بطور محسوس مي‌‏دانيم و مى‏‌بينيم كه براى هر نوعى خواص و آثارى است كه در نوع ديگر نيست حتى در گياه اثر يك گياه كه سم است هلاك نمودن است، و اثر گياه‏ ديگر ترياق و معالجه سم است، همين طور در معادن و انواع مختلفه حيوان و عجائب احوال مختلفه آنها پس چطور شخص عاقل مى‏تواند انكار كثرت وجودات را در واقع نمايد و همه را يك شخص بداند.

تفسير دوم از وحدت وجود
دوم آن كه مراد از وحدت، وحدت سنخيه است نه وحدت شخصيه به اين بيان كه مراتب وجودات از واجب گرفته تا به ضعيف ترين ممكنات مثل جسم و هيولى در سنخ اصل حقيقت وجود متحد هستند و تفاوت در بزرگى درجه وجود و شئون وجود از علم و قدرت و حيوه و كوچكى مرتبه دارند و بشدت و ضعف و نقص و كمال در بهره داشتن از سنخ وجود تمايز و جدائى از هم دارند اين معنى را در كتب حكماء الهيين هم اشتراك معنوى وجود گويند، و هم وحدت سنخيه وجود خوانند و مشهور اين است كه طريقه فهلويين از حكماء عجم همين معنى بوده است و اين معنى چندان دور از قبول نيست و منافى امرى هم نيست بلكه به اعتقاد اكثر محققين بدون اين مبنى صدور معلول از علت ممكن نيست‏.

تفسير سوم از وحدت وجود
سوم آن كه مراد وحدت شخصيه وجود است ليكن نه مثل معنى اول كه كثرت وجودات و حقائق ممكنات را باطل و بيهوده بداند بلكه در عين اين كه وجود را واحد بالشخص دانسته كثرت و تعدد و اختلاف انواع و آثار آنان را هم محفوظ دانسته‏اند و گويند اين وحدت از غايت وسعت و احاطت منافات با كثرت واقعيه ندارد كه وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت مى‏باشد و تمثيل كنند اين معنى را به نفس ناطقه انسان كه واحد شخصى است زيرا كه مسلما هر فردى يك شخص بيش نيست و ليكن در عين حال با قواى نفس از ظاهره و باطنه از مشاعر و مدارك و از قواى طبيعيه از هاضمه و ناميه و مولده متحد مى‏باشد كه نفس عين قواى خود و قوى عين نفس ناطقه هستند و اين معنى را حكيم نحرير الهى صدرالدين محمد شيرازى در مبحث علت و معلول از اسفار اختيار نموده و مخصوصا متعرض ابطال معنى اول غلط وحدت وجود كه ذكر نموديم گرديده است‏.

مقصود اين است كه صاحب اين قول يعنى معنى سوم از وحدت وجود بطوريكه دانسته شد عقيده دارد كه اين معنى صحيح و مطابق برهان و ذوق‏ است و منافى امرى نيست و العلم عندالله سبحانه‏

تفسير چهارم از وحدت وجود
تفسير چهارم آن كه مراد از وحدت وجود، وحدت در نظر مردم آگاه و بيدار است كه از خوابگاه طبيعت و نفس و هوى بيدار شده به عوالم كثرت و تعينات بيشمار عالم امكان وقعى نگذارده اعتنائى ندارد توضيح اين معنى آنست كه بدون شبهه و ترديد كثرت و تعدد و اختلاف انواع و اصناف و افراد را همه مى‌‏دانيم و مى‌بينيم و از طرفى هم حضرت حق عز اسمه در ايجاد و تكوين ممكنات مختلفه به علم و قدرت و اراده و حيوه ظهور در همين انواع ممكنات فرموده و تجلى نموده تجلى متكلم فصيح و بليغ در كلام و سخن خود كه در نهايت فصاحت و بلاغت اداء نمايد و مانند كسى كه نشسته و چندين قسم آئينه در اطراف خود نهاده و در همه آنها ظهور نموده است و ليكن آيينه ها در جنس مختلف باشند و هر كدام صورت شخص را به نوعى از كوچكى و بزرگى و صفاء و كدرت ظاهر نمايند، پس آنچه از متكلم در كلام خود و از شخص در آئينه هويدا است ظهور او است نه وجود او و نه حلول در آئينه و نه اتحاد با آئينه‏ و اين هم بديهى است كه هر گاه شخص ديگرى به اين مظاهر و مرائى مختلفه نظر نمايد هم صورت شخص اول را مختلف در آئينه مى‌‏بيند و هم جنس و شكل و مقدار آئينه را مى‏‌بيند حال اگر از غايت علاقه و توجه به صاحب صورتهاى مختلفه از اين همه صور مختلفه فقط توجه تام به اصل صاحب آنها معطوف شد و كوچكى و بزرگى صور كه مناط اختلاف و كثرت بودند به نظر نيامد و جسم و شكل آينه هم در نظر نمودار نگرديد و از تمام خصوصيات سخن و كلام از لطافت و بلاغت و فصاحت آن فقط قدرت گوينده و لطافت روح و ذوق طرح ريزى سخن را ديد و از جميع صور متعدده مرائى و آئينه ها همان شخص عاكس را مشاهده نمود اين معنى را وحدت وجود در نظر و فناء فى الصوره گويند."    بخش نظرات ياداشت جلسه پنجم و ششم شرح کتاب سرح العيون

6- این وبلاگ در بخش دیگری می‌نویسد:

"برادرم آقاي ناصر باتوجه به مباحث ارايه شده مشخص مي شود بحث در قسم سوم و چهارم است در واقع وحدت شخصي مورد توجه مکتب صدرالمتالهين (رضوان الله تعالي عليه) و عرفاء در اصل تشيک مشرکند و تفاوت در عامي و يا خاصي بودن تشکيک است يعني ايشان قائل به تشکيک خاصي و عرفاء قائل به تشکيک عامي هستند توضيح تشکيک خاصي و عامي همان است که استاد در قسمت سوم و چهارم از اقسام وحدت وجود فرمودند طلب کنيد در واقع نوع چهارم نيز وحدت شخصيه است و لو اينکه نام آن فناء در مرآت است فتبصر از اين ساده تر نمي توان وحدت شخصيه را توضيح داد جهت روشنتر شدن بحث به کتاب عبوديت ما مراجعه فرماييد موفق باشيد"        بخش نظرات ياداشت جلسه پنجم و ششم شرح کتاب سرح العيون

 

 

بررسی و نقد وحدت وجود در نگاه آقای امینی

1-آقای امینی ظاهرا ادعای شاگردی استاد حسن زاده را دارد ولی آنچه از مطالب وبلاگ و مناظره بر می‌آید ایشان نه تنها هنوز درک درستی از نظر استاد حسن زاده ندارد (نظر استاد حسن زاده در کتاب‌های متعدد بخصوص ممد الهمم ایشان به وضوح آمده است و ما هم در نوشتار قبلی برخی تصریحات ایشان را آوردیم) بلکه حتی از الفاظ به کار برده در مناظره درک صحیحی ندارد.

آقای امینی با عوض کردن معنای کلمات، یا ضعف علمی شدید خود را نمایان می‌کند یا این که سعی دارد طرحی نو دراندازد و آن را به اسم عرفای وحدت وجودی تمام کند؛ و هر دو این روش‌ها در نظر اهل تحقیق کاری ناپسند است. به نظر می‌رسد ایشان بر اساس حسن ظنی که به اساتید عرفان دارد سعی کرده است برای خود یک عرفان جدید ولی با پایه‌های صحیح سامان دهد و آن را هم به استاد حسن زاده منسوب کند.

2- گذشت که آقای امینی می‌گوید:

"... چون عرفا می‌گویند تشکیک عامی فلاسفه می‌گویند تشکیک خاصی..."

و "... خلط نکنید بین تشکیک عامی که مال عرفاست و تشکیک خاصی که مال فلاسفه است..."

سوال: آیا آقای امینی معنای تشکیک عامی را نمی‌داند و آن را به عرفا منتسب می‌کند!؟ یا این که معنای آن را می‌داند ولی سعی دارد معنای آن را عوض کند!؟

توجه: کسانی که مختصری در وادی این مباحث وارد شده‌اند به خوبی می‌دانند که تشکیک عامی هرگز به عرفا ربطی ندارد به برخی نوشته‌ها در این مورد توجه شود:

الف- فرهنگ معارف اسلامى    ج‏1  ص  527 

تَشْكيكِ خاصّ‏

- (اصطلاح فلسفى) تشكيك را در موردى خاصى ميگويند كه ما به الاختلاف در آن عين ما به الاتحاد باشد و اختلاف در مراتب ذات باشد نه بامور زائده بر ذات.

تَشْكيك عامى‏

- (اصطلاح فلسفى) تشكيك را در موردى عامى گويند كه ما به الاختلاف در آن غير ما به الاتحاد باشد و در حقيقت تشكيك بامور زائد بر ذات باشد از قبيل عوارض و قوابل.

 

ب- درباره اينكه راز اختلاف در صدق مفاهيم مشكك چيست و اينكه آيا مفاهيم ماهوى هم بالذات قابل تشكيك هستند يا نه و اصولا چند نوع تشكيك وجود دارد بحثهايى انجام گرفته است و قائلين به اصالت ماهيت چند نوع تشكيك از قبيل تشكيك در كم و زيادى مانند طول را در كميتها و تشكيك در ضعف و شدت مانند رنگ را در كيفيتها پذيرفته‏اند ولى قائلين به اصالت وجود تشكيك در ماهيت را بالعرض مى‏دانند و مرجع اين اختلافات را اختلاف در وجود معرفى مى‏كنند.

افزون بر اين مرحوم صدر المتالهين و پيروان حكمت متعاليه اينگونه تشكيكات را تشكيك عامى مى‏نامند و براى حقيقت عينى وجود تشكيك ديگرى قائل هستند كه آن را تشكيك خاصى مى‏خوانند و ويژگى آن اين است كه دو مصداق وجود مستقل از يكديگر نباشند بلكه يكى از مراتب ديگرى به شمار آيد بعضى ديگر از عارف مشربان اقسام ديگرى را نيز براى تشكيك در وجود ذكر كرده‏اند كه نيازى به بيان آنها نيست

آموزش‏فلسفه، چاپ 1366، ج‏1، ص 322    

آموزش‏فلسفه، چاپ 1378، ج‏1، ص 368 

 

ج- ... تشکیک عامی است که مشاء بدان رفته‌اند ...    وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، چاپ 1383 ، ص 62

 

د- تشکیک عامی تشکیک در کم و کیف است ولی تشکیک خاصی تشکیک در حقیقت عین وجود است     اصطلاحات فلسفی و تفاوت آن‌ها با یکدیگر، چاپ سال 1381، ص 76

 

3- آقای امینی از یک طرف ادعای عرفان شیعی را دارد و از طرف دیگر ادعای عرفان وحدت وجودی دارد.

سوالات:

الف- آیا آقای امینی می‌داند که عرفان وحدت وجود اطلاقی بر اساس اصالت وجود شکل می‌گیرد!؟

ب- آیا آقای امینی می‌داند که اصالت وجود ملازم با تشبیه است ولی متون شیعی از تشبیه نهی اکید کرده‌اند!؟

ج- آیا همین اطلاعات کم موجب نشده است که ایشان با تحریف کلمات، سعی در جمع بین این دو مسلک متناقض بنماید!؟

 

4- آنچه را آقای امینی در اقسام وحدت وجود از کلمات استاد حسن زاده بيان کرده است کلام علامه رفيعى قزوينى است (نه کلام خود ایشان) که در کتاب وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، (ص 37) آمده است و اول آن چنین است:

"در اين وجيزه به نقل مقالتى بفارسى از حضرت استادم علامه متاله آيه الله حاج ميرزا سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى رفع‏ الله تعالى درجاته كه مخطوط آن در نزد نويسنده محفوظ است مزيدا للاستبصار تبرك می‌‏جوييم:

سخن در بيان مراد از وحدت وجود به قلم حكيم متاله آيه الله رفيعى قزوینی (قدس سره)..."

 

توجه: در رابطه با کلام علامه رفيعى قزوينى مباحث دقیقی وجود دارد که در صورت لزوم وارد خواهیم شد.

سوال: آیا آقای امینی نظر چهارم در کلام علامه رفيعى قزوينى را به عنوان معنای وحدت وجود قبول دارد؟ یا معانی دیگر از وحدت وجود را (که ما در نوشتارهای قبلی بیان کردیم) قبول دارد؟

خلاصه: آقای امینی از چه معنایی از وحدت وجود دفاع می‌کند و آن را عرفان شیعی می‌نامد؟؟؟

 

سخن پایانی:

ادامه بحث با آقای امینی مبتنی بر اتخاذ مبناست لذا ما منتظر جواب ایشان خواهیم ماند تا تصریح به موضع خود کند تا بحث به صورت کاملا علمی پیش برده شود و خطاهای ذهنی متعدد ایشان و وحدت وجود اطلاقی‌ها نشان داده شود.

توجه: آقای امینی قبلا آمادگی خود برای مناظره را اعلام کرده بودند ولی به عللی با رفتارهای نامتعارف وبلاگ‌شان نشان دادند که اهل مشاجره و مجادله هستند نه بحث علمی؛ لذا ما ضمن انتشار نوشتاری به نام "مناظره یا مشاجره!؟" تصمیم خود برای مناظره کتبی اینترنتی را اعلام کردیم و حال بعد از انتشار مقدمات لازم برای ورود به بحث، طبق وعده به مناظره کتبی وارد شده‌ایم. اگر آقای امینی به مطالب ما جواب دهند بحث ادامه پیدا خواهد کرد والا فلا. دلیل آن هم واضح است یا آقای امینی بعد از تذکرات ما متوجه اشکالات خود شده و آن‌ها را اصلاح خواهد کرد که مطلوب ماست؛ والا باید برای ادامه مباحث موضع دقیق خود را اعلام کند تا بحث‌ها بر اساس مبنای ایشان به صورت کاملا علمی پیش برود.

تذکر: اگر آقای امینی از بازی دادن دیگران دست بردارد و بخواهد شماره تلفن را اعلام کند و مناظره حضوری برگزار شود، باز هم ما باید مطمئن شویم که ایشان از نظر علمی شانیت لازم را داراست؛ کلمات قبلی ایشان نشان از ضعف شدید علمی دارد و این نشان از عدم شانیت برای ورود به بحث‌های کاملا تخصصی است؛ مگر این که گذشته‌ها اصلاح شود.

کریم حکیمی فرد بازدید : 328 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

‏ وحدت وجود نظریه‌ای خردستیز 2 توصیف 5

وحدت وجود در کتاب ممد الهمم

 

کتاب ممد الهمم (ص 38) می‌نویسد:

"بحثى در وحدت وجود

حال گفتارى چند از اساتيد فن در بيان وحدت وجود مى‏آوريم كه هم در توضيح آن چه گذشته است و هم براى مباحث آتيه جدا مفيد و لازم است، پس گوييم:

آن چه جهان را فرا گرفته نيست مگر وجود و به مثل، همان طور كه در مبحث علم فرمودند چون علم تعلق به معلوم گيرد خداى را عليم گويند و چون تعلق به مراد گيرد مريدش خوانند و چون تعلق به مبصر گيرد بصيرش خوانند و چون تعلق به مسموع گيرد سميعش خوانند و همچنين در ديگر صفات، كه يك صفت بيش نباشد و متعلقاتش بسيار است. همچنين است در اين مبحث كه گوييم به قول عارفى:

         مشو أحول، مسمى جز يكى نيست             اگر چه ما بسى اسماء نهاديم‏

 آرى:

         از كران أزلي تا به كران ابدى             درج در كسوت يك پيرهنش ساخته‏اند

 اينك براى تبيين مراد، گفتارى از نسفى در كشف الحقائق و سپس بيانى از حكيم سبزوارى در جامع الاسرار مى‏آوريم. نسفى گويد:

ما دام كه اسم خداى باقى است و اسم تو هم باقى است، بدين سبب اثبات وجود خداى مى‏كنيم و اثبات وجود خود هم مى‏كنيم و خدا را مى‏شناسى، خود را هم مى‏شناسى و در مقام شركى و از مقام وحدت دورى. اين معرفت و شناخت تو جز غرور و پندار نيست و اين سخن، تو را جز به مثالى معلوم نشود. مثلا تا دست عزيز، عزيز را اسمى مى‏داند و خود را هم اسمى مى‏داند بدين سبب عزيز را غير خود مى‏داند و خود را غير عزيز مى‏شناسد. عزيز را ندانسته است و خود را نشناخته كه اگر دست عزيز خود را دانسته بودى و عزيز را شناخته بودى بيقين بدانستى كه عزيز موجود است و بغير عزيز چيزى موجود نيست كه اگر دست عزيز را دو وجود باشد عزيز را دو وجود لازم آيد و اين محال است. زيرا وجود عزيز يكى بيش نيست و امكان ندارد كه دو باشد پس دست عزيز را بغير عزيز وجود نباشد. پس بنا بر اين اسم سر و اسم پاى و اسم دست و اسم روى و اسم جسم و اسم روح، اسماء مراتب عزيز باشند و عزيز اسم جامع باشد. اين چنين كه مراتب اسامى خود را دانستى، اسامى وجود را نيز همچنين مى‏دان كه «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» كه «إنّ الله خلق آدم على صورته» بدان كه اگر كسى از موم صد چيز بسازد و به ضرورت صد شكل و صد اسم پيدا آيد و در هر شكلى چندين اسامى ديگر باشد (شكل شير ساختيم در شكل شير چندين اسم است مانند سر و گوش) اما عاقل داند كه بغير موم چيز ديگر موجود نيست و اين جمله اسامى كه پيدا آمده، اسامى موم است، كه موم بود كه به جهات مختلف و به اضافات و اعتبارات آمده است.

         به هر رنگى كه خواهى جامه مى‏پوش             كه من آن قد رعنا مى‏شناسم‏

 بدان كه خلق يك صفت است از صفات اين وجود و حيات يك صفت است از صفات اين وجود و علم يك صفت است از صفات اين وجود و ارادت و قدرت، و جمله صفات را اين چنين مى‏دان. و سماء يك صورت است از صور اين وجود و ارض يك صورت است از صور اين وجود و جماد يك صورت است از صور اين وجود و نبات و حيوان، و جمله صور را اين چنين مى‏دان و الله اسم مجموع است و جامع جمله صور و صفات اين وجود است.

اين است معنى لا اله الا الله و اين سخن، تو را جز به مثالى معلوم نشود. مثلا در من كه عزيزم، حيات يك صفت است از صفات من و سمع يك صفت‏ است از صفات من و بصر يك صفت است از صفات من و طب و حكمت و جمله صفات را اين چنين مى‏دان، و سر يك صورت است از صور من و پاى يك صورت است از صور من و روى و پشت و جمله صور را همچنين مى‏دان، و عزيز اسم مجموع است و جامع جمله صور و صفات من است. پس عزيز نيست الّا جمله. اين است معنى «إنّ الله تعالى خلق آدم على صورته» و اين است معنى «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».

         حديث عاشقان اين بد سنايى             سخن كوتاه شد الله أكبر

 يافت آن كه يافت و نيافت آن كه نيافت بدان كه اگر اين وجود به چراغ نسبت كنند اين چراغ را مشكات از خود است و زجاجه از خود است و روغن از خود و نار از خود و اگر اين وجود را به درخت نسبت كنند اين درخت را زمين از خود است و آب از خود و آفتاب از خود و تخم از خود و ميوه از خود است و مغز و باغبان و روغن از خود و خورنده از خود است و اگر اين وجود را به انسان تشبيه كنند اين انسان را قالب از خود است و روح از خود و عقل از خود و علم از خود و جبرئيل از خود و كتاب از خود و كلام از خود و رسول از خود و نبى از خود و امت از خود و اقرار از خود و انكار از خود است و عاشق و معشوق از خود و دوزخ از خود و بهشت از خود است و آن عزيز«1» از سرّ همين نظر گفته:

         جهان را بلندىّ و پستى تويى             ندانم چه‏اى هر چه هستى تويى«2»

 اما كلام مرحوم سبزوارى:

         داد جارويى به دستم آن نگار             گفت از اين دريا برانگيزان غبار

 مراد از جارو «لا» ى نافيه است. (سنايى گويد: لا، نهنگى است كائنات آشام) در لا اله الا الله، و نگار، اهل ذكر كه به طلاب حق ذكر مى‏دهند، شرط است كه از درياى وجود بلا تشبيه غبار امكان را بروبد كه امكان لا ضرورت است و موصوفش ماهيات و تعينات كه عدمى‏اند و مباد كه به وجودى بما هو موجود بر زند كه وجود از صقع وجوب است چه حيثيت امتناع، عدم است اين است‏ كه گويد:

         عارف حق شناس را بايد             كه به هر سو كه ديده بگشايد

             در حوائج خداى را بيند             جز شهود خداى نگزيند

 و اين است كه همه موجودات مدعى الوهيتند، همه در اثبات الوهيت الله مقهور است و اينكه بعض عرفا گفته‏اند موجودى نيست كه پرستيده نشده باشد از براى مشركى و اختصاص ندارد به آفتاب يا آتش يا گوساله سامرى و غيرها كاذب نيست مصدق اين معنى اين است كه خود پرست بدتر است از بت پرست و خود پرستان و تعين پرستان بى‏شمارند أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ الله الْواحِدُ الْقَهَّارُ (يوسف: 39)."

تعداد صفحات : 11

درباره ما
کریم حکیمی فرد، متولد 1347، طلبه ای که از نوجوانی دانستن را دوست داشت و به دنبال هر آن چیزی بود که او را به دانش رهنمون شود. کسی که در مسیر شدن ها به قرآن رسید که فرمود: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ (زمر 17و18) و او دوست دارد که همیشه حنیف باشد که: عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَبْداً رَأَى‏ حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ، وَ كَانَ عَوْناً لِلْحَقِّ عَلَى مَنْ خَالَفَهُ. (الأمالي (للطوسي) ص 732) پس اعانت بر حق را با قدمهایی کوچک در وبلاگ "خطاهای ذهنی" با تلاش در نشان دادن خطاهای ذهنی شروع کرد. ما هم در اصلاح خطاهای ذهنی، او را یاری کنیم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 55
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 82
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 133
  • بازدید ماه : 230
  • بازدید سال : 1,550
  • بازدید کلی : 52,773